شرط بندی-فرشته نجات-ترد میل
ترد میل بابام براه مامانم تلدمیل خرید تا وزشکار بشود وختی ان را سرهم ی میکرد من چهار دست و پا امدم نشستم روی انجا که می دووند و پستونک خوردم. انها من را ندیدند و تلد میل را زدند توی برق . من مسله توپ قلقلی پرت شدم و خوردم به دیوار .مامانم داد زد واااااااای بچم.منم گریه گریه اونگی اونگی فرشته نجات سب ها که مامانم می رفت سرکار.من را حاضر میکرد و میبرد پیش بابام و با او برمیگشتم خانه.یک روز سردی مامان گفت حوا سرده بزارم نی نی م بخابد اما اینگار سداهی گفت نه او را ببر.وقتی با بابا برگشتیم سخفه اتاق بالای تخت من ریخته ش...
نویسنده :
آرین.تصویر:مامان
18:39